غزل مناجاتی با خداوند
یک قطره اشک شرم مرا «یم» حساب کرد کوثر حساب کرد، و زمزم حساب کرد آهِ یـکى گـرفـت، به پـاى هـمه نـوشت ما باهـم آمـدیـم که با هم حـسـاب کرد با این خدا هرآنکه طرف شد ضرر نکرد یک دم صدا زدیم، دمـادم حساب کرد کارم اگر نداشت پس اینجا چه می کنم منّت سرم گذاشت مرا هم حساب کرد مـعــلــوم بـود آبــرویــم را نـمـیبــرد از اولـش گـنـاه مـرا کـم حـسـاب کرد اول بـنـا نـداشـت حـسـابـم کـنـد ولــى وقتى که دید فاطمه دارم، حساب کرد این گریه قابلیت غفران نداشت که… پس روى گریههاى محرم حساب کرد فرمود “بالحسین” بگو، گـفـتم و خرید یعـنى مـرا دومرتـبـه آدم حـساب کرد چیزى نمانـده بود که بیـرونـمان کـنند ممنون حیدریم که درهم حساب کرد… |